سیستم های مبتنی بر بلاکچین ادعای این ادعا را دارند که «غیر متمرکز هستند» و بر اساس همین مفروض غیر متمرکز بودن ادعاهایی چون سانسور ناپذیر بودن (censorship resistance) و یا مقاومت به تغییر و دستکاری (manipulation resistance) را مطرح میکنند.
نباید اما این نکته را از یاد برد که مرکزیت گرایی یک مفهوم پیچیده و چند وجهی است. پارامترها و پیشفرض هایی که در زمان طراحی سیستم در نظر گرفته شده اند میتوانند به ما نشان بدهند که، یک سامانه ی مبتنی بر بلاکچین در چه وجوهی و به چه اندازه غیر متمرکز است. نکته ی مهمی که نباید از قلم بیفتد این است که «مفهوم عدم تمرکز یک مفهوم نقطه ای نیست بلکه به شدت با زمان در هم تنیده است.»
چند توضیح کوتاه درباره ی راه های بررسی کیفی یک بلاکچین از لحاظ مرکزیت گرایی را در اینجا می آوریم
برای مثال در یک سیستم غیر بلاکچینی : یک نظام دموکراتیک در هر برهه از زمان ممکن است فقط یک رییس دولت(یک نقطه ی مرکزی تصمیم گیری) داشته باشد، اما در دراز مدت یعنی در طول زمان این فرد از مرکز قدرت خارج و فرد دیگری وارد می شود. پارامتر عدم اجازه به یک رییس جمهور برای بیش از دو بار متوالی کاندیدا شدن یک پارامتر برای پیش گیری از همگرا شدن سیستم به یک سیستم متمرکز دیکتاتوری است. (اینکه اخبار این روز های بلاروس گواه این مدعاست)
بخش اول:
تمرکز صاحب شدن توکن یا کوین از هیچ
نحوه ی تولید توکن یا کوینی که در یک سیستم بلاکچینی وجود دارد، نگاه کلان سیستم به مقوله ی عدم تمرکز را نشان میدهد.
این موضوع (فارغ از سیاست مالی حاکم بر پروتکل که بعدا توضیح داده می شود) محل اصلی اعمال سیاست های انگیزشی (incentive) برای زنده ماندن و پخش شدن شبکه در میان کاربرانی که به صورت اکتیو قصد فعالیت در شبکه را دارند است.
در یک سیستم شفاف بلاکچینی این مقدار از لحاظ تئوریک باید قابل اندازه گیری باشد و در غیر اینصورت غیر متمرکز بودن این شبکه از این لحاظ مفروض است.
برای مثلا در یک سیستم مبتنی بر گواهی انجام کار (POW) تمرکز صاحب شدن توکن در پروتکل را میتوان با فرمول پیشنهادی زیر اندازه گرفت:
نرخ میزان کوین های تصاحب شده توسط یک نهاد در (یک فرد یا گروه) در یک بازه ی زمانی معلوم تقسیم بر نرخ کوین های تصاحب شده توسط دیگران.
در سیستم های مبتنی بر گواهی انجام کار در بیتکوین، این فرایند تصاحب کوین با استفاده از سیستم استفاده از هش و تولید انتروپی قابل اندازه گیری به یک قرعه کشی نگاشت شده است. این بدین معناست که فقط به صرف داشتن امکان تولید انتروپی و توان پردازشی حداقلی و امکان اتصال به شبکه ی بیتکوین شما امکان تصاحب بیتکوین را دارید.
در سیستم های مبتنی بر اثبات سهم داشتن (POS) شما پیش از هر چیز نیاز به داشتن کوین دارید تا بتوانید کوین جدیدی را تصاحب کنید و هر چه بیشتر کوین داشته باشید امکان تصاحب بیشتری هم دارید. این سیستم به علت وجود همین حلقه ی بازخورد مثبت (positive feedback cycle) در دراز مدت به سمت تمرکز تصاحب کوین از هیچ همگرا می شود.
بخش دوم
سیاست تولید کوین
سیاست اولیه ای که برای تولید کوین در شبکه در نظر گرفته شده است، در صورتی که نیاز به یک منبع غیر قابل وارسی (individually verifiable) داشته باشد، میتوانید منجر به تمرکز سیاسی شود زیرا این سیاست اگر در دست فرد یا گروه خاصی باشد میتواند اهرم اعمال سیاست های تورمی و کنترل سیستم شود. از نظر من هر سیستمی که ادعای عدم تمرکز دارد ولی افزایش سطح کلی تعداد کوین ها خارج از پروتوکل و بر عهده ی فرد یا افرادی قرار گرفته است یک سیستم متمرکز است. با این تعریف همه ی کوین های پگ شده به یک مفهوم خارجی که امکان پگ کردن برای همه ی افراد شبکه ممکن نیست را با قطعیت میتوان متمرکز نامید. مثال آن همه ی استیبل کوین ها هستند.
در ادامه : هر کوینی که به صورت مستقل امکان محاسبه ی تعداد تمام کوین های تولید شده تا کنون و تمام کوین های که در اینده تولید خواهند شد وجود ندارد کوین متمرکز محسوب می شود. ( ایا تعداد دقیق همه ی اتر های تولید شده را میتوانید محاسبه کنید؟)
بخش سوم
تمرکز امکان وارسی و حضور به عنوان بخشی از شبکه ی انتقال داده(node centralization)
در یک شبکه ی غیرمتمرکز ایده آل!!! شما باید بتوانید در هر زمان و با کمترین هزینه به یک نود برابر در سیستم تبدیل شوید.
یک نود برابر نودی است که مستقلا توانایی وارسی همه ی تراکنش ها را دارد و مستقلا میتواند به هر بخش و هر تعداد از سایر نود های شبکه متصل شود همینطور مستقلا میتواند از لحاظ کارایی[به صورت تئوری] جایگزین هر نود دیگری در شبکه شود.
برای مثلا در شبکه ی دش نود های میکسر با سایر نود ها برابر نیستند. یا در سیستم ی مانند bcash یا bsv که حد اکثری برای شبکه در نظر گرفته نشده است، نود هایی که از لحاظ جغرافیایی به هم نزدیک تر هستند برتری زمانی نسبت به دیگران خواهند داشت و این سیاست ممکن است به مرکزیت گرایی سیاسی منجر شود. [از نظر خود من هم این موضوع قابل بحث است].
در صورتی که بخواهیم مرکزیت جغرافیایی (مثلا در کشور چین) یا مرکزیت پلتفرمی (مثلا استفاده از آمازون) را معیار قرار دهیم حتما باید مقایسه به صورت آماری و در قیاس با دیگر کوین ها باشد. در غیر این صورت فقط میتوان پس از تلاش این نهاد یا کشور ها برای اعمال قدرت بر شبکه در مورد تاثیر این نوع مرکزیت سخن گفتن. با این وجود احتیاط شرط عقل است و نظر شخصی من این است که اگر بخواهیم سیستمی طراحی کنیم که غیر متمرکز باشد باید از تمرکز جغرافیایی و تمرکز پلتفرمی بپرهیزیم و این موارد حتما باید در طراحی اولیه سیستم در نظر گرفته شوند.
بخش چهارم
تمرکز سیاسی
تمرکز سیاسی که به شدت مفهوم غیر قابل اندازه گیری ای و البته جنجالی است چنین تعریف می شود: چه تعداد افراد، یا گروه های انسانی(فارغ از نوع حضور یا عدم حضورشان در شبکه) باید اقناع شوند تا یک تغییر مهم در سطح پروتکل (هاردفورک) اتفاق بیفتد و اکثریت نود های شبکه به فورک جدید بیوندند.
برای مثلا Pivx هاردفورک هایی داشته که فقط توسط تیم هسته ی اصلی تصمیم آن گرفته شده است.مثال دیگری از این موضوع شبکه ی لایت کوین است که به شدت تحت تاثیر تصمیمات بنیانگذار شبکه اش بود. خود چارلی لی بنیان گذار لایتکوین در این مورد میگوید که برای انجام یک هارد فورک لازم بوده فقط چند نفر را ملاقات کند. او بعدها متوجه شد که تاثیر سیاسی اش میتواند برای شبکه لایتکوین بسیار تمرکز افرین باشد. به همین علت بعد ها تمام کوین های خود را فروخت و سعی کرد طوری نشان بدهد که از شبکه کنار کشیده است.
ویتالیک نیز در شبکه ی اتریوم چنین نقشی دارد. داستان فورکی که منجر به ایجاد شبکه ی اتریوم کلاسیک شد داستانی اموزنده است.
ناشناس بودن و ماندن ساتوشی ناکاموتو امکان ایجاد یک شبکه ی غیرمتمرکز سیاسی را ممکن کرده است. کما اینکه یکی از انتقادات به فورک بی اس وی همین وجود تمرکز سیاسی حول فرد است.
منبع